۱۳۹۰ مرداد ۲۹, شنبه

نه تاب وصل دارم، نه طاقت جدایی

برای قلم به دست یک لا قبایی چون من، ننوشتن گاهی -اغلب- سخت تر از نوشتن است.
این، آریانای چند ماه پیش نیست که می شناسی.
با این همه همان ارادت قدیم را دارد به شما.
در هر چه شک داری، در این شک نداشته باش.
سلام

۳ نظر:

سید مجیب گفت...

نمی دونم چطوری و چجوری بگم
اما
پدرم گفته است : قدر هر آدمی به عمق زخم های اوست. پس زخم هایت را گرامی دار. زخم های کوچک را نوشدارویی اندک بس است ، تو اما در پی زخمی بزرگ باش که نوشدارویی شگفت بخواهد، و هیچ نوشدارویی ، شگفت تر از عشق نیست. و نوشداروی عشق تنها در دستان اوست.
او که نامش خداوند است.{عرفانه نظر آهاری}

Saberkhosravi گفت...

دل تنگیم رفیق

خانم بوک گفت...

سلام لیدی آریانای عزیز و مهربون من متاسفانه دسترسی به وبلاگت را نداشتم اما خب بالاخره این امکان فراهم شد تا منهم در این عصر شهریوری که هوای خنک و دل انگیزی هم اتفاقا دارد خدمت برسم و سلامی عرض کنم وبگویم منهم دلم تنگ شده بود. بفرمائید چای تازه دم با عطر هل آماده است با یک برش کیک سیب موافقید؟می گویم زنبق عزیز هم بیاید دور هم باشیم همینجا توی حیاط آبپاشی شده حاضر و آماده :)