۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۳, پنجشنبه

لیلی کُشون

علی را کشتند.
یه هفته،
یک ماه،
یا یک سال پیش. فرقی نمی کند.
من یکسال پیش شنیدم.
23 اردیبهشت 88.
چهارده دقیقه مانده به نه شب.
همین ها خاطرم مانده.
خود علی بود.
رنگ پریده.


پرستار به خاطر تعهد حرفه ای اش، تمام پرده ها را کشید.
با این کار او را از بقیه بیماران آی سی یو جدا کرد.
و با دقت ماسک اکسیژن را از روی صورتش برداشت.

اثر زخم ها هیچ وقت دیده نشد.
مستقیم ریه را هدف گرفته بودند.
و از درون، وجودش را نابود کرده بودند.

اگر چشمهایش باز بود شاید می توانستم بفهمم این رهرو عاشق در آخرین لحظه، هنوز چشم به بلندی های دست نیافتنی داشت، یا پشیمان، به راه سختی که آمده بود نگاه می کرد.



++ مرا شاید نشناسید. به هر حال کپی کار نیستم. اما این یکی را بگذارید به حساب دل.

++ علی برایم در حکم نوعی برادر خوانده بود. بزرگترو تکیه گاهی که همیشه می شد رویش حساب کرد.
32 ساله بود و زمان جنگ دبستانی، با این حال قاتلش یک بمبِ شیمیاییِ بعثی بود...

++ یک جایی همین نزدیکی هاست. با باران می آید. سلامی می کند. زود می رود.
علی بود. علی بود که بوی خاک باران خورده می داد...

۵ نظر:

زنبق دره گفت...

تازگی ها با همچین آدمی البته از راه دور آشنا شدم
آشتا که نه
یعنی کسی داستانش را برایم تعریف کرد
کسی که ریه اش را در بوکان به علت سرما در شانزده سالگی از دست داده بود
حالا هنوز هست اما چه بودنی
با هزار دارو و درد و کم نفسی
نمی دانم چه می شود گفت

آریانا گفت...

سلام لیدی خیر مقدم.
اینجور وقت ها چیزی نمی گویند. یک حلقه اشک جور همه حرف ها را می کشد...

با غ ادب گفت...

سلام دوست بزرگوارم
امیدوارم در تمام شئونات زندگی موفق باشید و چشمه طبعتان همیشه زلال و جوشان باشد.
در رابطه با سئوالی که مطرح فرمودید چندی پیش مطلبی خواندم که آدرس آن رازیر می نویسم تا شما هم بخوانید.به هرحال مهری باقری در تاریخ زبان فارسی زبان ترکی را جز زبان های ایران ذکر نکرده است. والله اعلم.
http://www.tebyan-ardebil.ir/description.aspx?id=391

گیتی گفت...

یادت هست؟ علی تو و پری من. یکسال پیش بود نه؟

کجایی تو آری؟هیچ معلوم هست؟؟!

آریانا دبیراجلال گفت...

"علی ِ من و پری ِ تو"
جگرم را سوزاندی گیتی جان.
گرچه حال خودت بهتر از روز من نیست.

نگران همیشه نگران من. خوبم. بهتر از همیشه. اما تو باور نکن...