ماه کنار آب آمد. عکس ماه در آب افتاد...
می شود این قصه پر غصه را با همین کلمات و زبان استعاره و تمثیل پیش برد تا به آخر. حرف من اما آنجا شروع می شود که ماه دست در آب برد و زیاد شنیده ایم که ننوشید و... .
اما از من اگر بپرسی، عباس بن علی را آنگونه که شناختم، مشت پر آب نکرد محض نوشیدن جرعه ای. که یقه فرات را گرفت توی چشمش زل زد و گفت؛ ای بی وفا...
۱۵ نظر:
تعبیرت اشک آلود بود ...
مرحبا آریانای عزیز!
مرحبا آریانای عزیز! راست گفتی.
خیلی قشنگ بود اما یکم ژورنالسیتی بود زیر پوستش ادبیات وبلاگی نبود، چایی دبش ساعت پنج بود ، اشک آدمو در آورد اما گرمی بیشتر نیاز داشت تا آدمو آب کنه
دیدم همه به به گفتن، من هم به به و چه چه گفتم و هم اینکه ....
ماه و آب
مثل ماهی و آبیم باهم|جنگلی را خطابیم باهم|آسمانت منم ماه من باش|تا که ماهم بتابیم باهم|گزمه ها پاسداران خوابند|ما چگونه بخوابیم باهم...
عنوانتان این شعر استادم را به خاطرم پرسه داد.
بسیار عالی
آریانا جان تعابیرت بسیار خلاقانه است
من هیچی ندارم که بگم. هیچی
سلام . .
آب فرات تشنه لبهای عباس است
+++ نمیدونم چرا من اینجا نمیتونم راحت کامنت بذارم.. اشکال از منه شاید
...
اون خط فتوشاپی نبود خو .. خط خودمه
راستی راستی مهمون اهوازیا بودی؟
امیدوارم خوش گذشته باشه
سلاک علیکم
کسی خونه نیست؟
صابخونه مهمون نمی خواین؟؟
اجاقتون براست؟؟؟
سماورتون قل قل می کنه؟؟؟؟
سلام
من ایمیل تون رو میخوام
لطفا
سلام
فرستادم
سلام و عرض ادب
شنیدی میگن 1400 سال فرات دور سمبل عشق و وفا طواف میکنه و التماس میکنه جرعی از این آب بنوش
زیبا نوشتی ، اجرت با سقای کربلا
بله میلاد عزیز. فرات هم از سال 61 تا حالا در به دره...
چقدر زیبا و شاعرانه
ارسال یک نظر