۱۳۸۹ آذر ۲۴, چهارشنبه

ماه و آب

ماه کنار آب آمد. عکس ماه در آب افتاد...

می شود این قصه پر غصه  را با همین کلمات و زبان استعاره و تمثیل پیش برد تا به آخر. حرف من اما آنجا شروع می شود که ماه دست در آب برد و زیاد شنیده ایم که ننوشید و... .
اما از من اگر بپرسی، عباس بن علی را آنگونه که شناختم، مشت پر آب نکرد محض نوشیدن جرعه ای. که یقه فرات را گرفت توی چشمش زل زد و  گفت؛ ای بی وفا...
فرات از خجالت آب شد. تا همین امروز...



ادب آداب دارد 

۱۵ نظر:

Saberkhosravi گفت...

تعبیرت اشک آلود بود ...

ناشناس گفت...

مرحبا آریانای عزیز!

زنبق دره گفت...

مرحبا آریانای عزیز! راست گفتی.

سید مجیب گفت...

خیلی قشنگ بود اما یکم ژورنالسیتی بود زیر پوستش ادبیات وبلاگی نبود، چایی دبش ساعت پنج بود ، اشک آدمو در آورد اما گرمی بیشتر نیاز داشت تا آدمو آب کنه

دیدم همه به به گفتن، من هم به به و چه چه گفتم و هم اینکه ....

حامد داراب گفت...

ماه و آب
مثل ماهی و آبیم باهم|جنگلی را خطابیم باهم|آسمانت منم ماه من باش|تا که ماهم بتابیم باهم|گزمه ها پاسداران خوابند|ما چگونه بخوابیم باهم...
عنوانتان این شعر استادم را به خاطرم پرسه داد.

نیم تنه گفت...

بسیار عالی
آریانا جان تعابیرت بسیار خلاقانه است

حسین گفت...

من هیچی ندارم که بگم. هیچی
سلام . .

تارا گفت...

آب فرات تشنه لبهای عباس است

بانی گفت...

+++ نمیدونم چرا من اینجا نمیتونم راحت کامنت بذارم.. اشکال از منه شاید
...
اون خط فتوشاپی نبود خو .. خط خودمه
راستی راستی مهمون اهوازیا بودی؟
امیدوارم خوش گذشته باشه

سید مجیب گفت...

سلاک علیکم
کسی خونه نیست؟
صابخونه مهمون نمی خواین؟؟
اجاقتون براست؟؟؟
سماورتون قل قل می کنه؟؟؟؟

بانی گفت...

سلام
من ایمیل تون رو میخوام
لطفا

بانی گفت...

سلام
فرستادم

میلاد گفت...

سلام و عرض ادب

شنیدی میگن 1400 سال فرات دور سمبل عشق و وفا طواف میکنه و التماس میکنه جرعی از این آب بنوش

زیبا نوشتی ، اجرت با سقای کربلا

آریانا اجلال گفت...

بله میلاد عزیز. فرات هم از سال 61 تا حالا در به دره...

خانم بوک گفت...

چقدر زیبا و شاعرانه