۱۳۸۹ دی ۳, جمعه

خوب، بد، زشت *

بودن
یا نبودن
مسئله چگونه بودن است.


تیتر مناسبی به ذهنم نرسید. پس شما به عنوان یکی از اعضای شورای تیتر! پیشنهاد بدید تا ایدتون رو عملی کنم. لطفا


بعد نوشت: *تیتر انتخابی دوست عزیزمان لیدی ثمین عزیز

۴۰ نظر:

خانم بوک گفت...

همیشه کار سختی بوده انتخاب .
گاهی که امید رخت می بندد از دل ادمی نا خودآگاه نبودن را ترجیح می دهد! یعنی در عین بودن، زندگی به طرز باور نکردنی فراموش می شود.
اما شهامت می خواهد در چنین حالتی بودن به معنای واقعی را انتخاب کردن. باشی، زندگی کنی، امید داشته باشی عشق بورزی...
و خلاصه اینکه مسئله همان چگونه بودن است. و به نظرم عنوانش همین "چگونه بودن" میتواند گزینه خوبی باشه آریانا جان.

Saberkhosravi گفت...

تو فقط باش ...

سید مجیب گفت...

سلام
اگه جواب این سوالمو بیگن شاید بتونم چیزکی بگم
حتما باید اسم ها کاملا به متن ربط داشته باشه، یعنی چرا همیشه باید ربط داشته باشه، یعنی ساختار شکنانه نمی شه عمل کرد؟ چرا نمیشه ؟؟ چرا؟؟؟ یا میشه؟ یعنی همیشه باید بر قوانین رفت؟

ثمین گفت...

خیلی ها بودن و نبودنشان فرقی نمی کند....چه برسد به چگونه بودنشان!

gleam گفت...

مثل من بودن!!!

آریانا دبیراجلال گفت...

سلام .
عنوان و تیتر در عالم ژورنالیستی چونان آب حیات است و اکسیری برای بقا! اما بحث در این باب حقیقتا در حوصله وقت دوستان و کامنت دونی بلاگر نیست. پس بگذاریم به وقتی مقتضی با هم گپ می زنیم.
اما در مجموع می توان اینطوراظهارنظر کرد که: هر آنچه به زبان نوشتار وجود دارد، ظهور مجموعه ای از افکار و آراء اتزاعی ست، در قالب کلمات و تحت نظام زبان (توجه دارید که دستور زبان بخشی از نظام زبانی ست)
حالا این نوشته میتواند متنی تحلیلی، مقاله ای علمی، نثری داستانی، یا نظمی ادبی و... باشد. که بنا بر موضوع و قالب و نوع مخاطب قطعا یافتن تیتر مناسب شگردهای متفاوت دارد.
هر چه متن علمی تر و تخصصی تر باشد، تیترباید صریح تر و هر چه متن ادبیتر و غنایی تر،خیال انگیزتر و حتی مبهم.
مقدمه طولانی شد و خسته کننده.
اما اینکه فرمودید در باب ارتباط و ساختارشکنی و...
شخصا معتقدم هر مطلبی روحی دارد. یعنی همان هدف از ارائه و البته مفهوم و فکر پشت نوشته وکلمات.
بخش مهمی از بار انتقال مفاهیم به دوش تیتر است.
عنوان هر متن، یا حتی کتاب، در عین جذابیت بخشی از هدف را هم به ذهن خواننده متبادر کرده و حتی به او اجازه نتیجه گیری پیش از مطالعه را می دهد.
در عین جذابیت، که ترجیع بند همه تیترهاست( توجه داشته باشیم که جذابیت به معنی فانتزی بودن نیست) ما نیاز داریم بخشی از ذهن خواننده را در همان ابتدا درگیر مطلب کنیم و به نوعی سر رشته را بدستش بدهیم. و هم سو با خود به سمت هدف مورد نظرمان ببریم.
گاه حتی تیتر همه حرف را می زند. این دیگر قدرت نویسنده است.
شخصا پایبند هیچ ساختاری نیستم. گرچه اصول را محترم می شمرم. برداشت سیاسی ممنوع!
اما شدیدا معتقدم تیتر چیزی جدا از متن نیست. فلذا اگر این دو را با هم یک کلیت واحد در نظر بگیریم می توانیم از سبک های متفاوت استفاده کنیم.
مثلا بخشی از متن که اوج و قله مفهوم ماست. مثل آنچه در پست مقتدای انسانی دیدید. یا مثال دوست خوبم لیدی بوک عزیز
یا متنی پر ابهام که با تیتر رمز گشایی می شود. مثل پست بند ناف یا من کشته اشکم
یا برعکس مثال بالا تیتری مبهم که کلیدش را متن می توان یافت. مثل به قید وثیقه ادب...
گاه خلاصه و چکیده کلام شماست. و به هدف اشاره می کند مثل پست خیر و شر و ماه و آب. البته این اشاره می تواند مستقیم یا غیر مستقیم باشد.
گاه قرینه ای در متن دارد . و یا قرائنی در در عالم بیرون. برای تقریب ذهن. مثلا نام یک فیلم معروف عینا یا با کمی دستکاری که نمونه اش در همشهری جوان به وفور یافت می شود.
و گاهی می تواند در بر دارنده دو یا چند خصوصیت بالا باشد.
خصوصیات و شگردهای دیگری هم می توان متصورشدکه بماند برای فرصت مقتضی.
امیدوارم پاسختان را گرفته باشید سید بزرگوار.
کلام به درازا کشید. زیاده البته جسارت است. پیروز باشید

آریانا دبیراجلال گفت...

خودم تیتر پست قبلی را خیلی دوست داشتم. گمان نکنم دوستان به کنایه اش توجهه کرده باشند البته. یعنی کامنت ها اینطور می گویند. حالا که تنور تیتر و تیتر زنی داغ است پایه باشید رفقا در موردش بحث می کنیم . ای بابا من که همه شگردهای کارم را رو کردم! فردا از نان خوردن افتادم نگو چرا!!

ثمین گفت...

در داستان نویسی هم همینطور است که شما گفتید.اسم داستان به گفته ی بعضی،یک پنجم و بگفته ی بعضی دیگر ،"بخش بزرگی" از وظیفه ی انتقال مفهوم را بر عهده دارد.تفاوت داستان و پست های شما این است که اگر داستانی بدون نام باشد اصلا ارزش خواندن ندارد چه برسد به نظر دادن،ولی پست شما بدون نام هم جذاب است.شاید این هم از تفاوت های داستان نویسی و وبلاگ نویسی باشد.

سید مجیب گفت...

نظر من کجا رفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آریانا دبیراجلال گفت...

سلام. جز سوالی که مطرح فرموده بودید، مطلب دیگری از شما ثبت نشده. من همه جا را گشتم، نبود!
غول نظر خوار آن را بلعیده!! نظرات مرا زیاد می بلعد در کامنت دونی وبلاگ ها...؛)

سید مجیب گفت...

در باب توضیحاتتون اینو میشه گفت که :
ممنون از توضیحاتتان لیدی آریانای ویراستار
:))

برای تیتر هم حال میشه گفت:
این پایان نیست( پایانی نیست برای جیک جیک )

آریانا اجلال گفت...

سلام.
مرسی از لیدی بوک عزیز و خیر مقدم ویژه به دوست جدیدمان لیدی ثمین عزیز(گرچه ثمین هم مثل آریانا هم اسم دختر است هم پسر. اما دخترانه اش متداول تر است).
ایده پشت تیترهای صابر گرامی و گلیم عزیز من! رو متوجه نشدم که ای کاش توضیح می دادن. و البته سپاسگزارم بابت لطف همیشگی این دو بزرگوار.
اما سید گرامی واقعا هر چه فسفر سوزوندم متوجه منظور شما از تیتری که پیشنهاد داده بودید نشدم.
ضمن مدد از دوستان بابت قرض دادن مقداری فسفر به بنده، چون ذخیره یک سالم تموم شد!!! از سید گرامی خواهش می شود تیترشان را رمز گشایی کنند.
در ضمن من در کنار مدیریت هنری یکی دو تا مجله، ...و...و...و...و ویراستاری رو هم تجربه کردم. علت توضیح این بود که اگر جایی دیگه از من خوندید که در نقش دیگه ای انجام وظیفه کرده ام تعجب نکنید.
4 مورد سه نقطه هم باشد به وقت مقتضی خودافشایی می کنم!!! حساس نشید بابا چیز خاصی نیست. زندگی به سبک ابوالمشاغل همینه دیگه

gleam گفت...

مدير هنري هستيد واقعاً؟
لطف مي‌كنيد و تشريف مي‌اوريد يك تك پا؟ لطفاً!

ث گفت...

فکر کنم این پست شما هم مثل داستان های یک جمله ایست که اسمشان طولانی تر از خودشان باید باشد.

اسم داستان:"اسم دختر همسایه پروانه بود"
خود داستان:"ولی ما سوختیم!"

فکر کنم وقتی شما نتوانید تیتر مناسبی پیدا کنید،از ما تازه کارها بعید است!!!
راستی برخلاف دیگر "ثمین"ها که شاید پسر باشند!من نیستم.راستی من فکر میکنم آریانا فقط اسم دخترهاست.
از آشناییتان خوشبختم دوست عزیز.

ثمین ثمین! گفت...

چرا اسمم کامل ثبت نشد؟؟؟؟؟؟؟

آریانا اجلال گفت...

اسمتان را غول کامنت خوار خوردش ثمین عزیز!!
خوشوقتم از آشنایی باشما.
مرسی از داستانی که تعریف کردید.

gleam گفت...

آرياناي عزيز!
از توضيحات مفصلت ممنونم. هرچند گويا نيمش جا نشده توي كامنت‌داني!
و متاسفانه نمي‌توانم پاسخ دهم، چون اين‌جا گويا امكان ارسال نظر خصوصي نيست، و ممكن است به قول شما بقيه‌ را گيج كند اين بحث بي‌ربط ما!
به هر حال دوست داشتم نظرتان را به طور اخص راجع به اين لوگوها بدانم. چون كاري دوستانه است كه مي‌ترسم اين دوستي باعث كاستي در كار شود!
از لطف و حضور هميشه‌تان ممنونم استاد!

حسن اسماعیل زاده گفت...

سلام

این آدرس عکس هست:

http://img4.mediafire.com/346bb96755ac9049bdb066f34c9bbe7f01a438d0f8191e0b5612ee887f7738876g.jpg

ممنون که هوای من رو دارید
که دل داریم می دید
ممنون که هستید...

خانم بوک گفت...

منهم ممنونم آریانای عزیز از صحبت های خوبت لذت بردم نکته های بسیار جالبی داشت. روز خوبی داشته باشی.

ثمین گفت...

سلام....
راستش مانده ام لیدی آریانا صدایتان کنم یا مستر آریانا.
بهرحال هر کدام که باشید ! سبک نوشته ها و حرفهایتان را دوست دارم.

ثمین گفت...

"خوب...بد...زشت"بودن یا نبودن!چگونه بودن مهم است

تارا گفت...

خاصیت و اثر گذاری در هر شرایطی بهترین نوع بودن

گیتی گفت...

آری کجایی؟؟
اون مطلبم نمی شه یعنی اصلا با شرایط جور نیست.
بعد کی باورش می شه تو توی تیتر زدن بمونی هان؟!

آسمون گفت...

درود
بالاخره شما خانم هستید یا آقا؟
مسئله اینست!

طلیعه گفت...

لیدی جان، هر از گاهی یادم میرود که یک گوشه ای از این دنیای مجازی من هم ثبت نام کردم!(بلاگم را از یاد می برم) از آن بدتر اینکه نوشتن را از یاد می برم هی! مثل مادری که سرش گرم کار می شود و بچه اش را یادش می رود...و نا گهان با فریاد بچه که مثلاً زمین خورده، یادش به آن دردانه اش می افتد!( زمین خوردن بچه منظور لیدی گفتنت است) و بچه ی دردانه هم نوشتن است برای من...که از پوست و گوشت خودم است. نادیده عزیزی.

سید مجیب گفت...

در تیتر مانده اید یا در اصل متن؟؟

ان شاء الله زودی خوب ِ خوب ِ خوب بشین و مثل همیشه آریانای سرحال و پر انرژی و دوست داشتنی

سید مجیب گفت...

الووووووووو

آسمون گفت...

قربان شما آریانا.
آخه همه می گن برف و شیره !
یادمه در روزگاران باستان که برف می اومد ، یه بار برف و شیره روقاطی کردم و شیره مثل سنگ شد!
ولی با آلبالو بیست می شه!

سید مجیب گفت...

دوستان گرامی
بیاین اینجا به جای تیتر حدس بزنیم آریانای عزیز چی شده که کلی وقته ازش خبری نیست

Saberkhosravi گفت...

کجاست این صاحاب بلاگ!؟
نیستش ...

Saberkhosravi گفت...

ضمنا توضیح اینکه وقتی نوشته بودی بودن یا نبودن مسئله چگونه بودن است این به ذهنم رسید که آن توی واقعی (یعنی مخاطب بودن هر آدمی و دلیل وجودی هر آدمی که من آن را «تو» خطاب می کنم) اگر باشد همه چیز حل است، آن توی واقعی اگر یافت شود چگونه بودن حاشیه م یشود ...

در واقع در این بودن، «من» مهم نیست مهم اوست و هر چه هست اوست

خیر سرم مثلا الان خوشحالم که توضیح دادم ! هاهاها

تارا گفت...

البته بودن هميشه بهتر از نبودنه بخصوص وقتي اين همه انتظارت رو بكشن آرياناي عزيز

سید مجیب گفت...

از سیل همکاری دوستان ممنون
اماااااااااا
تیتر من

نگرانی

Saberkhosravi گفت...

آقا نکنه خودکشی کردی !؟

وایت لرد گفت...

یک پایان تخ بهتر از تلخی بی پایان است
گاه انتخاب دشوار است

خانم بوک گفت...

آریانای عزیز دلمان تگ شده پس شما کجایید؟! اینهمه روز بی خبر ...
خوب باشی

Saberkhosravi گفت...

آقا بسیار خوشحال شدیم از دیدنتون !

آسمون گفت...

درود
راس می گی؟
شما هم بعله؟
خدایی نمی دونستم!
کجایی؟ ارتش یا سپاه یا امریه داری؟
منشی؟
راننده؟
چی؟
تو آشپزخونه؟
درمانگاه؟
طی می زنی؟
.
یا کنار دست فرمانده گروهانی؟

tara گفت...

salamm montazer hastim

آریانا دبیراجلال گفت...

من هم در فراخوان سیدگرامی شرکت می کنم با یک عنوان: غیبت غیر موجه!