۱۳۸۹ دی ۲۱, سه‌شنبه

عنوانی برای نبودن

کسالت و بیماری، مشغله و گرفتاری و مدفون شدن زیر یک خروار کاغذ، اگردلایل موجهی برای غیبت باشد، پس عذر من هم موجه است!
خواب خوراک را بر خودمان حرام کرده ایم تا این پروژه به نتیجه برسد. فاز اولش بهمن و فاز دوم تیر ماه سال آینده. و اگر جواب ندهد من شخصا به دست خودم یک قبر می کنم و دراز به دراز درونش می خوابم. چاره دیگری هم ندارم. آبروی حرفه ای چندین ساله ام را گرو گذاشته ام.
چیزی شبیه جنگ های پارتیزانی ست، و ما هم کماندوهای جان بر کفیم! شانس و اقبال یارمان باشد جان به در بریم. خاصه که امروز یکی از ارشد ها هم بدجوری زه زده بود. بگذریم.
بابت نگرانی دوستان و قول هایی که دادم و عملی نشد جز عرق شرم بر پیشانی، و یکعذر خواهی بلند بالا بر لب، هیچ ندارم.
در این غربت و روزهای سرد و خاکستری تنهایی، دستهای گرم و سلام های گاه به گاهتان نه تنها بوی عسل می دهد، که چون گنجینه هزار اشرفی ارزشمند است. خاصه برای منِ یک لاقبا.
و یک تشکر ویژه از دوست خوش ذوقمان سید مجیب گرامی، که در ستون گمشده ها کادری برای آریانا اجلال باز کرد.
پیدایش کردید محبت کنید مرا هم خبر کنید.


***
از دوستانی که در فراخوان پست قبلی شرکت کردند سپاسگزارم. شخصا از این هم اندیشی ها، هرچند کوتاه و مخصتر، لذت می برم و استفاده می کنم. بازهم از این بازی های هیجان انگیز! خواهیم داشت.البته اگر دوستداشته باشید.
تبریک به لیدی ثمین عزیز بابت حسن انتخابشان.
از انتقادها و شکایات شما استقبال می کنم!

۱۰ نظر:

Saberkhosravi گفت...

آنچه یافت می نشود آنم آرزوست ...

زنبق دره گفت...

موفق باشي عزيزم
دل من هم تنگ شده بود
به هر حال ما دعا مي كنيم اوضاع خوب پيش برود
اصلا فكر نشدن را هم به سرت راه بده
حتما درست ميشه

سید مجیب گفت...

سلامی به گرمی ای که یه فنجون چای داغ هیزمی به آدمی میده
ببخشید که دیشب برای عرض ادب نتوانستم شرفیاب درگاه وبلاگتون بشم
اما
کار کردن با آجر، سیمان و میلگردهای آهنی حسی شاعرانه دارد و سفره اش نمکی گیرا دارد،چه کنم؟!!
می خوام بگم دلیلتون پذیرفته نیست پس برای همین باید دلیلی داشته باشم و اون هم اینه که در دنیای وبلاگی ها(اون کسانی که نگارششون و ادبیاتشون وب نویسی هستش که از دید ژورنالیستیها...) چون پولی در میون نیست برای همین دنیاشون بهتر از ژورنالیست هاست برای همین دوستی هاشون هم رنگ و بویی دیگر دارد ;)
شاد باشید و سرفراز

وایت لرد گفت...

بله برای ارشد البته چشمم اب نمیخوره

بانی گفت...

سلام دوست گرامیم
اول اینکه اون اطلاعات را بشنو باور نکن.. شوخی بود با خودم و شاید تلنگری .. راستش فرق چندونی نداره.. همینجوری هم بازار کساده( چشمک)
و اینکه سانسوری نبوده در اصل .. اصلش رو به یادگار کپی کرده ام .. بخواهی برایت میفرستم همین حالا
و در آخر ممنونم که قدم رنجه میکنی و ما را شرمنده
نویسا بمانی

نیم تنه گفت...

پیدا شدنت مبارک
مژدگانی رو به کی باید بدیم؟
عذرت موجهه
ما نیز میدرکیم همی

سید مجیب گفت...

چه نظری دادم خودم که الان خوندم موندم
سر یه موضوع با ته موضوعی دیگر آمیخته شد و شد اینی که خوندین :)))))
دلیلم برای نپذیرفتن اینه که یه سرک ِکوچلو کشیدن اونم از نوع وبلاگیش خیلی سخت نیست و دوستی های در اینجا....

خانم بوک گفت...

روز بخیر آریانای عزیز
من اما به این فکر می کنم که دوست داشته شدن هم زیباست. اینکه کسانی هستند که تو را در یاد دارند.
خوشحالم حالتون خوبه و امیدوارم همه چیز به خوبی پیش برود کارها همان بشود که می خواهید.

آسمون گفت...

درود
بالاخره من نفهمیدم دختری یا پسری؟
من فکر می کنم حالا پسری.
همینه که هست .
دلممی خواد که اینطوری دلم بخواد!
.
.
می گن که پیدا شدی؟
به به
به به
چند تا خاطره هم دوستام نوشتن .
میام و اون پست رو تکمیل می کنم.
من دار دسته داشتم به چه عظمت!
بیا و ببین .
هنوزم دارم .

تارا گفت...

سلام و خوشحالم که آمدید
میام و میخونم