۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه

ایستاده در گردباد

3 ساعت استراحت آن هم ازنوع خواب فشرده پارتیزانی! (متاسفانه لینکی از خواب فشرده دستم نیست تا معرفی کنم) و مجموعا یک ساعت استراحت روزانه به اندازه کافی زور دارد که پتانسیل افسردگی را در وجود هر کرگدن پوست کلفتی به فعلیت برساند! چه رسد به من یک لا قبا که گردنم از مو نازک تر است!
دادم لامپ اتاق ها را عوض کنند و حالا یک لامپ پانصد بالای سر ما می سوزد و می سازد تا روشن تر باشد اتاق ها و خوابمان نگیرد. چیزی شبیه شکنجه.
اضافه کنید مقادیر زیادی چای و قهوه و کلاسنو (آن پاکت زرد ها را من ترجیح می دهم) برای هشیار ماندن. والبته که من دودی نیستم اما عجیب دلم یکی دو پک سیگار می خواهد. مالبرو باشد بهتر از پین است. نبود بهمن لایت هم بدک نیست!!
چیزهایی می بینم که به عمر ندیده ام و هر لحظه آرزو می کنم کاش بال داشتم این راه را پرواز می کردم.
زمان سریع تر می گذرد یا من چنین گیجم که گذشتش را نمی فهمم؟!
دعا کنید شقیقه هایم از درد نترکند و کمرم خم نشود زیر این بار سنگین.
گرچه دست من کوتاه است و خرما بر نخیل. اما دست خدایی که به ژرفای اقیانوس و کهکشان های بعید می رسد، می تواند از آن بالا بالاها بیاید این پایین پایین ها و دستگیر درمانده ترین بنده اش باشد.

دو سهخط دیگر باید بنویسم تا مطلب فرود بیاید. اما فرصت نیست... 

۳ نظر:

ثمین گفت...

بعضی روزا جوریه که تصور میکنی هرگز تموم نمیشن.نه از فرط خوشی!که از غم و بقول شما شکنجه ای که دستش رو میندازه گردن آدم و حسابی نفس بدبوش رو میفرسته تو حلق آدم...
از این روزا تو زندگی همه هست...یکی بیشتر یکی کمتر
غصه بخوری یا نه تموم میشه
پس فکرش رو نکن
......

سید مجیب گفت...

قهوه بزنید از نوع چون تلخی را دوست ندارم زبانم ماند از چرخیدن
اما
چای ، چاااای ، چاااااااای و یک چای هیزمی که دورش نشسته اند، مردمانی با خنده های پر از سرمستی

خدا قوت

Saberkhosravi گفت...

راستش بر حسب تجربه چای خیلی مفیدتره از این نسکافه و قهوه و ... بدن ما ایرونیا انگاری زود عادت می کنه به اثر اونا ...

و اما یه مورد که خیلی ضرر داره اما خب تو ناچاری خیلی کمک حاله هایپه واقعا آدمو بیدار و هشیار نگه می داره اما خب ضرر داره در حد بازیهای آسیایی گوانجو !

القصه می تونم باهات همدردی کنم و بگم به روزهای بعدش فکر کن که مثل من راحت میشینی حداقل یه چایی راحت می خوری ...